-
۱۳ فروردین!
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1387 23:03
خوب، امروز ۱۳ به دره!!!!!! می دونم دارین فکر می کنین که: <<این دختره رفته آمریکا دیگه تاریخ یادش رفته...>> ولی نه به خدا! می دونم که امروز ۱۱ فروردینه، ولی از اونجا که آخر هفته هست و نزدیکترین روز تعطیل به ۱۳ فروردین، ایرونی های اینجا امروز رو جشن می گیرن!!! و حالا بعد از ۲ هفته هوای گرم و آفتاب سوزان،...
-
سال جدید
پنجشنبه 1 فروردینماه سال 1387 23:01
سلام! سال جدید هم شروع شد! با این که سال گذشته سال خوبی بود، ولی امیدوارم که امسال بهتر باشه! خوب، از خودم بگم: این هفته خیلی تنبلی کردم! فقط ۳شنبه رفتم سر کار! ولی خوب به جاش از هفته آینده قراره درست برم سر کار. آخه توی یه رستوران عالی کار گرفتم. رستوران Spago توی Beverly Hills. کلی الان هیجان زده هستم و البته بیشتر...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 اسفندماه سال 1386 20:12
من الان خیلی خوشحالم. بابام اومد!!!!!!!
-
بعد از اسکار
پنجشنبه 9 اسفندماه سال 1386 23:19
سلام اسکار هم تموم شد. انقدر اون چند رو کار داشتم که نگو! اون ۳۰۰۰ تا قیف بستنی ۳ روز تمام وقت من رو گرفت!!!! ولی دیگه روز آخر کاملا استاد شده بودم و هر کی از کنارم رد می شد و کارم رو نگاه می کرد کلی بهم تبریک می گفتن!!!! بعد زا اون یک سری کیک و شیرینی درست کردیم و همه چیز رو برای شب اسکار آماده کردیم. یک شنبه من ساعت...
-
چهارشنبه
پنجشنبه 2 اسفندماه سال 1386 23:05
دیروز اولین روزی بود که برای اسکار رفتم سر کار. مثل همیشه انقدر کار زیاد بود که تا نصف شب مشغول بودیم. من و Danny تمام مدت داشتیم با بیسکوئیت قیف های کوچولو درست می کردیم ( مثل قیف بستنی ). ولی اینها قراره به جای بستنی با یه مخلوط ماهی و خرچنگ پر بشه... خلاصه این که تمام دیروز تونستیم ۱۰۰۰ تا درست کنیم و هنوز ۲۰۰۰ تا...
-
هفته ی دوم فوریه
چهارشنبه 24 بهمنماه سال 1386 23:59
سلام من درست فردای Grammys اینجا رو آپدیت کردم، ولی کامپیوترم خل شد و متن رو پاک کرد و من هم دیگه حوصله نداشتم که دوباره از اول همه اش رو بنویسم!!!! ولی خوب حالا حوصله دارم. تمام هفته گذشته رو سر کار بودم. ساعت های کاریم همه از ۳ بعد از ظهر بود تا ۱۱ شب، ولی من معمولا برای ۲:۳۰ اونجا بودم و تا قبل از ۱۲ شب هم بر نمی...
-
هفته ی اول فوریه
یکشنبه 14 بهمنماه سال 1386 01:35
سلام شنبه بعد از ظهر ساعت ۲ : ۱ ساعت دیگه باید برم سر کار. باید برم تا hollywood و برای WP کار کنم... این ماه اکثرا باید برم همون جا. آخر این هفته مراسم Grammy's هست. فردا Super Bowl Sunday هستش. این روز برای مردم آمریکا مقدسه. چه خبره؟ فینال مسابقات فوتبال آمریکایی!!!! این روز هیچ کس از خونه در نمیاد و از هفته ی قبلش...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 بهمنماه سال 1386 07:10
Heath Ledger is found dead in US Hollywood actor Heath Ledger has been found dead at a residence in Manhattan. نمی تونم بگم که چقدر شنیدن این خبر برام سنگین بود... سرم درد می کنه...
-
کارمند
چهارشنبه 26 دیماه سال 1386 18:34
ساعت دقیقا ۶:۴۸ صبحه و من بیدارم. آخه باید برای ۹ سر کار باشم و بیش از ۱ ساعت طول می کشه که برسم اونجا. و ۱ ساعت هم احتیاج دارم که حاضر بشم و مثل الان به E-mail هام و بلاگ و اینها سر بزنم... سرم یه مدته که شلوغ شده. آخه دارم می رم سر یه کار جدید. برای یه شرکت کار می کنم که داره یه مراسم خیلی بزرگ ( در حد اسکار) تهیه...
-
Atonement
جمعه 21 دیماه سال 1386 06:24
سلام فیلم Atonement رو دیدین؟ شاید کتابش رو خونده باشین... اگرنه که هیچی، ولی اگر داستان رو می دونین: اگر یه نفر این داستان رو براتون تعریف کرده بود، اگر اون یه نفر همون Briony Tallis بود، آخر داستان، می بخشیدینش؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 دیماه سال 1386 04:48
من دوباره ذوق زده شدم! آخه امروز برای Grammy's و Oscar's ثبت نام کردم و قبول شدم! خلاصه که از ۵ فوریه تا ۱۱ ام و از ۱۸ ام تا ۲۴ ام قراره که برم باهاشون کار کنم... همین
-
دیگه بگم...
شنبه 15 دیماه سال 1386 05:13
خوب، تموم شد. تعطیلات کریسمس و سال نو، سفر به Davis، اومدن شهاب، اومدن دانا، رفتن شهاب، و حالا فقط رفتن دانا مونده... ۲-۳ روزه که دارم دوباره دنبال کار می گردم و فکر کنم برای ۷-۸ تا رستوران resume فرستادم. باید ببینم که کسی جوابم رو می ده یا نه. اینجا داره بارون میاد. و هوا سرده. البته می دونم که نسبت به سرما و برفی...
-
۲۰۰۸
سهشنبه 11 دیماه سال 1386 09:09
فقط یه جمله: Happy New Year
-
مسافر
چهارشنبه 5 دیماه سال 1386 21:28
سلام شهاب اومد! دیروز بعد از ۳ ساعت بالاخره گذاشتن که از فرودگاه بیاد بیرون!!! البته دلیل اینکه این همه طول کشید فقط این بود که به خاطر تعطیلات شلوغ بود و تعداد مسئولین فرودگاه کم! ولی بالاخره ساعت ۹:۴۵ اومد بیرون و ما نزدیک ۱۰:۳۰ رسیدیم خونه. یه عالمه عکس جدید دیدم! و البته کارت بسیار بسیار خوبی که برام فرستاده...
-
مسافرت
چهارشنبه 28 آذرماه سال 1386 01:12
این آخر هفته خیلی بهم خوش گذشت! آخه جمعه صبح پا شدم و رفتم Davis پیش سمن. برای مراسم Graduation. جای شما خالی بسیار بسیار بسیار خوش گذشت. شب اول که با سمن و ۲-۳ تا از دوستاش رفتیم یه بار به نام Pasta . اونجا یه عالمه زدیم و رقصیدیم. صبح بعدش ساعت ۷ از خواب بیدار شدیم و برای ساعت ۹ رسیدیم دانشگاه و سمن رو فرستادیم تو و...
-
ماجراهای من و سینما
سهشنبه 20 آذرماه سال 1386 06:09
و دوباره یک هفته ی دیگه و من سر کار بودم. بعد از ۱ ماه بیکاری، سر کار رفتن حس خوبیه. البته اول هفته با سینما شروع شد. بله، دوشنبه روز سینما بود. من دقیقا ساعت ۱۲:۰۵ ظهر ۱ عدد بلیط خریدم و رفتم تو، و با پررویی تمام با همون یه دونه بلیط تا ساعت ۷:۳۰ شب توی سینمابودم و ۳ تا فیلم دیدم. (اگر از نحوه سینما رفتن من خبر...
-
Pacific Design Center
دوشنبه 12 آذرماه سال 1386 22:07
سلام من دوباره برگشتم به زندگی! از شروع هفته ی پیش شروع کردم به کار کردن. رفتم یه جایی به نام Pacific Design Center توی west holllywood و برای گروه Wolfgang Puck کار کردم. خیلی باحال بود. هم کار کردن با اون آدم ها و هم مکانی که بودم. ۳ تا ساختمون بود به رنگ های آبی، سبز و قرمز که هر کدوم یه شکل متفاوتی بودن و فقط ۲...
-
من + کتاب ==> خطرناک
جمعه 2 آذرماه سال 1386 22:54
سلام من هنوز زنده ام، با اینکه این ۱-۲ هفته ی گذشته زندگیم به خواب و کتاب خلاصه شده. هر شب قبل از این که بخوابم کلی با خودم بحث می کنم و برنامه می چینم که روز بعد چه کار هایی باید انجام بدم و بی خودی بیکار نشینم، ولی صبح که بیدار می شم، بعد از اینکه ۱ ساعت طول می دم که صبحانه بخورم ( که نمی دونم چطوری موفق می شم چون...
-
The Best fo you
شنبه 19 آبانماه سال 1386 12:46
I've got another confession to make! I'm your fool... Everyone's got their chains to break! Holding you... Were you born to resist, or be abused Is someone getting the best, the best, the best, the best of you. Are you gone and on to someone new I needed somewhere to hang my head Without your noose.. You gave me...
-
بیست و هشت ماه زندان برای فعال جنبش زنان
سهشنبه 15 آبانماه سال 1386 21:36
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story/2007/11/071104_mv-delaram-sentence.shtml
-
تیش، تیش، آتیش گرفته!
شنبه 5 آبانماه سال 1386 22:36
در طول هفته ی گذشته که San Diego داشت می سوخت، آب و هوای اینجا هم حسابی به هم ریخته بود. هوا گرفته بود و وقتی از در می رفتی بیرون می تونستی دود رو توی هوا ببینی. و این کاملا نشون دهنده ی وسعت آتش سوزی بود چون فاصله ی Pasadena تا San diego کم نیست و باید ۲ ساعت با سرعت ۷۰ m/h برونی تا برسی اونجا. ولی گرمای آتش سوزی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 مهرماه سال 1386 22:58
کار آموزیم تموم شد!!!!!!!!!!!!!!!
-
بخیه!!!
جمعه 20 مهرماه سال 1386 00:19
دیروز در طی یک عمل بسیار ساده و تکراری باز کردن در یک قوطی کنسرو سر کار، دستم رو بریدم. یا اگر بخوام دقیق تر بگم روی انگشت وسطی دست راستم رو بریدم! اون موقع به نظرم چیز مهمی نبود و در نتیجه رفتم و زخم رو شستم و ضدعفونی کردم و بستمش و بعد ۲ تا دستکش دستم کردم و به کارم ادامه دادم. ولی بعد که برگشتم خونه و صنم زخم رو...
-
در تعقیب Job!
چهارشنبه 18 مهرماه سال 1386 22:53
سلام! از همفکری همگی ممنون. البته باید بگم که من آخرش هم هیچ کدوم از اون چند تا گزینه رو انتخاب نکردم!!! آخه اون رستوران ایتالیایی که خیلی دوست دارم واقعا به اون ۲ شب کار کردنش نمی ارزه! ایران اومدن هم فعلا ممکن نیست (فکر می کردم می تونم بیام ولی نمی شه). به خاطر همین کلی این چند وقت دنبال کار گشتم و هنوز هم دارم می...
-
چی کار کنم؟!؟؟!؟!؟!؟!؟
دوشنبه 9 مهرماه سال 1386 20:42
کاملا گیر کردم... اصلا نمی دونم چی کار کنم... وقتی ۳ هفته دیگه دوره ی کار آموزیم تموم بشه، دیگه هیچ کاری ندارم که انجام بدم و بیکار خواهم بود و اصلا نمی دونم که می خوام بعدش چی کار کنم! فکر نمی کردم بی برنامگی انقدر سخت باشه، همیشه فکر می کردم که اگر هیچ برنامه ای برای زندگیم نداشته باشم خیلی آرامش بخش خواهد بود، ولی...
-
هفته گذشته
یکشنبه 1 مهرماه سال 1386 22:07
فقط ۱ ماه دیگه از کارآموزیم مونده! دیروز نشستم و ساعت هام رو حساب کردم و دیدم که می شه توی ۴ هفته تمومش کرد، در نتیجه من تقریبا ۲ هفته دیگه باید به رئیسم بگم که دیگه نمی خوام اونجا کار کنم... اصلا نمی دونم که از اونجا که بیام بیرون می خوام چی کار کنم و کجا کار کنم، ولی می دونم که نمی خوام توی اون رستوران بمونم و سر ۴...
-
ورزش
جمعه 23 شهریورماه سال 1386 20:37
حالا که مسابقه تموم شد، دیگه هیچ بهانه ای نداشتم برای اینکه به برنامه هایی که برای خودم ریخته بودم نرسم. برای همین اولین کاری که دوشنبه انجام دادم این بود که برم دنبال یه باشگاه ورزشی خوب بگردم و برای ۳شنبه ثبت نام کرده بودم! بعد از ۱ سال و نیم ورزش نکردن، با اینکه الان تمام تنم درد می کنه، ولی دارم هر روز صبح می رم...
-
بعد از مسابقه
شنبه 17 شهریورماه سال 1386 23:25
من مسابقه رو نبردم. متاسفانه حتی نشد که اون غذایی که این همه روش کار کردم و بپزم چون توی این مرحله قرار بود یه چیز دیگه بپزیم. خلاصه این که من به مرحله بعد نرسیدم. ولی به جاش Ty رسید و من کلی براش خوشحالم.
-
قبل از مسابقه
جمعه 16 شهریورماه سال 1386 20:59
من الان توی سایت کامپیوتر مدرسه نشستم. مسابقه ۱:۳۰ ساعت دیگه شروع می شه. هنوز نمی دونم که غذایی که می خوام درست کنم دقیقا چه جوری در میاد چون همین طور توی مغزم دارم بهش یه چیزهایی اصافه می کنم و ازش کم می کنم و تغییرش می دم!!!!
-
فسنجون!
یکشنبه 11 شهریورماه سال 1386 09:28
خوب، بعد از اینکه من یه دفعه زد به سرم که توی اون مسابقه شرکت کنم، به تمام کسایی که فکر می کردم می تونن کمکم کنن خبر دادم که دستور درست کردن فسنجون در اختیارم بذارن. آخه می خواستم بهترین و سریعترین حالت درست کردنش رو پیدا کنم. خیلی هم جوابهای متفاوت و جالبی گرفتم!!!! و داشتم روی اونها کار می کردم و تمرین می کردم. اما...