کاملا گیر کردم... اصلا نمی دونم چی کار کنم... وقتی ۳ هفته دیگه دوره ی کار آموزیم تموم بشه، دیگه هیچ کاری ندارم که انجام بدم و بیکار خواهم بود و اصلا نمی دونم که می خوام بعدش چی کار کنم!
فکر نمی کردم بی برنامگی انقدر سخت باشه، همیشه فکر می کردم که اگر هیچ برنامه ای برای زندگیم نداشته باشم خیلی آرامش بخش خواهد بود، ولی الان که دارم بهش می رسم می بینم که هیچ آرامشی به همراهش نمیاد.
الان باید تصمیم بگیرم که :
این سوال ها الان یه مدته که توی سرم می چرخه و متاسفانه همه اشون یه مشکلی دارن و برای همین نمی تونم تصمیم بگیرم...
---------------------------------------------------------
۲-۳ روز پیش صاحب رستوران انبار مغازه ی قبلی اش رو خالی کرد و از توی خرت و پرت هاش یه پیانو پیدا کرد و آوردش توی رستوران. یه پیانو ی قدیمی که اصلا کوک نیست! دیشب وقتی مشتری ها رفته بودن رفتم نشستم پشتش. با اینکه صدای هیچ کدوم از نت هاش درست نبود ولی ۲۰ دقیقه ای داشتم برای خودم آهنگ می زدم. دلم واقعا برای پیانوم تنگ شده...
سلام
انشالله که هر چی خیره برات پیش بیاد
موفق باشی:)
۵!
۵!
اصول حرفه ای می گه انتخاب 2 یا 3 : یا کاری که بیشتر توش چیز یاد میگیری یا کاری که بیشتر دوست داری. برای پول درآوردن هنوز وقت هست. رستوران ایتالیایی هم اگه از کارت خوشش بیاد ازت دعوت میکنه که روزهای بیشتری اونجا کار کنی.
البته زنگ زدن هم خیلی زحمتی نداره، بالاخره شاید یک انتخاب خوب توش پیدا شد.
در مورد پیانو هم باید بگم که : آآآآآآآآآه.
3
عجالتا گزینه ی ۵ رو انتخاب کن تا ببینیم بعدا چی پیش میاد!
به روزم .
خوشحال میشم سربزنی
سحر .... دلم برات تنگ شده!
اول از همه چه بامزه و دنیا چقدر کوچیکه. چون من با مینا کلاس زبان میرفتم و کمی تا قسمتی با هم دوستیم و امروز به یادش بودم و فکر کردم خوبه بهش زنگ بزنم و احوالی بپرسم. بعدشم که شما دخترخاله نادرید و نادر شوهر شکیبا دوست منه. یاد دوست من دوست داره با دوست تو دوست بشه و ... افتادم! من فکر میکنم اول یه سفر بیا ایران و بعد تو رستوران باحال ایتالیائیه کار کن. خوش بگذرون خلاصه.
واقعا بامزه شده که هم مینا رو می شناسی و هم نادر رو!