رژیم

و دوباره مدرسه شروع شد. شیرینی پزی ۲. دارن یادمون می دن چجوری دسر های فانتزی درست کنیم و چجوری یه ظرف خیلی ساده ی کیک رو طوری درست کنیم که مردم حاضر باشن ۲۰ دلار بالاش پول بدن!!!!!!!!!!!! این کلاس ها رو خیلی دوست دارم. کلی خوش می گذره...

خوب از اونجا که می دونم در طول این ۶ ماه گذشته که نبودم دلتون برای این تنگ شده که در مورد وزنم غر غر کنم و کالری همه چیز رو بشمرم و هر هفته یک رژیم جدید شروع کنم، اینجا این بحث رو دوباره راه می اندازم!!!!!!!!!!!!!!!!!!  متاسفانه در اثر شیرینی ها و دسر هایی که در طول این چند وقت درست کردم و نتونستم در مقابلشون مقاومت کنم، مقادیری وزن اضافه کردم...  و در نتیجه از امروز صبح دوباره رژیم شروع شد. امیدوارم بتونم بهش پایبند بمونم و وزن کم کنم.

فعلا همین  

ساکاری و بیکاری!

وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای! خسته شدم از بس بیکار بودم. حوصله ام سر رفت!!!! امیدوارم هیچ وقت توی زندگیم واقعا بیکار نشم که احتمالا دیوونه می شم! دارم برای رسیدن ۲ شنبه که مدرسه دوباره شروع می شه روز شماری می کنم!!!!!

دیروز انقدر حوصله ام سر رفته بود که ۲ ساعت زود تر از زمان معین شده رفتم سر کار!!!!

شب ها هم خوابم نمی بره. انگار بدنم اونقدر خسته نمی شه که احتیاج به خواب داشته باشه! در نتیجه می شینم پای تاویزیون و تا ۳ صبح M*A*S*H نگاه می کنم. بعد زا وان هم که دیگه تلویزیون هم چیزی برای دیدن نداره، می شینم تا ۵-۶ کتاب می خونم که شاید آخرش چشمهام انقدر خسته بشه که بتونم ۲-۳ ساعت بخوابم...

تنها نکته مفید کل این ماجرا همون کتاب خوندنشه. هنوز دارم reading Lolita in Tehran رو می خونم. واقعا کتاب جالبیه و اصلا نمی دونم چه جوری توی ایران چاپش کردن!! باید خیلی خیلی سانسور شده باشه. چون از سر تا ته اش داره به جمهوری اسلامی بد و بیراه می گه. نمی دونم اگر اونها رو سانسور کنن دیگه چی ازش می مونه؟!؟!؟!؟؟!!؟؟!؟!!؟

Las Vegas

سلام

من دیروز از Las Vegas برگشتم. بسیار سفر خوبی بود! خیلی وفت بود که دلم یه سفر پر هیجان و پر از برنامه می خواست. توی این چند روز بدون اینکه نگران درس و مدرسه و کار باشم، روز ها رو خوابیدم و شب ها رو تا صبح با آذر رفتم بیرون! خیلی خیلی عالی بود.  به فکر همه تون هم بودم. توی bar به فکر نادر و آرش، توی club به فکر صنم و پریناز و آیه، موقع خرید به فکر تمام دختر هایی که می شناسم بعلاوه ی ۲-۳ تا از پسر ها!!!!!

خلاصه که اولین سال نوی من توی این مملکت، خیلی خوش گذشت


صنم امروز مراسم فارغ التحصیلی اش برگزار شد. خواهر من دیگه رسما دکتر شده!!!

خیلی دلم می خواست اونجا بودم. هیچ صحبت تلفنی و هیچ کارت و ایمیل ای نمی تونه جای اونجا بودن رو پر کنه...

لطفا هر کدومتون دیدینش از طرف من هم بغل اش کنین!!!!