هفته دوم

سلام

دستی دستی ۱ هفته از مدرسه گذشت. هفته ی بسیار شلوغی بود. همه چیز برام تازه و عجیب بود. ولی امروز که رفتم مدرسه خیلی راحت تر بودم. چند تا دوست پیدا کردم. البته از اونجا که همه شون ۱۸ ساله هستن خیلی نمی شه باهاشون صمیمی شد، ولی موجودات با مزه و خنده ای هستن! خلاصه که کلاس باهاشون خوش می گذره.

اطلاعیه

من دیروز آش رشته پختم!!!

خوب خیلی هاتون می دونین که طبق یک رسم خانوادگی، مادر بزرگ من اول هر ماه عربی آش رشته می پزه. من هم برای پیروی از این رسم و برای این که اینجا خیلی احساس غربت نکنیم، دیروز آش رشته پختم. جای شما خالی بسیار هم خوب شده بود! حالا از این به بعد هر ماه آش رو می پزم. فقط از اونجا که ۵ روز هفته رو سر کلاس هستم، باید یک کم این رسم رو تغییر بدم و اولین آخر هفته هر ماه آش بپزم!!!

علی امروز رفت college. یه حس عجیبیه که << علی کوچولو >> دانشجو شده. دیگه بزرگ شده کلی. وقتی به دوستهای قدیمی می گم که علی دانشجو شده، همه شون جیغ می کشن! ولی خوب امروز رفت مدرسه. واقعا نمی دونم حسی که دارم رو چه جوری بنویسم ... البته همون طور که آرش گفت : علی کوچولو همیشه علی کوچولو می مونه، همونطور که میرزا کوچک خان میرزا کوچک خان موند!!!!

مدرسه شروع شد

۲ روزه که مدرسه شروع شده. ۲ روزه که دارم ساعت ۵ صبح بیدار می شم و از ۶ صبح تا ۱۱ ظهر رو توی یک آشپزخونه گنده با ۴۰ نفر آدم می گذرونم. همه چیز الان تازه تر از این حرفهاست که بخوام در موردش نظر بدم. فقط دارم سعی می کنم که به همه کارهام برسم.

کلاس ما ۲ تا استاد داره، یکیشون ۱ زن مکزیکی که استاد گروه ما است و یک مرد استرالیایی که استاد اون یکی گروهه، ولی هر دوشون با هم به همه مون درس میدن. اون استرالیاییه که خیلی آدم با مزه اییه. کلی در طول روز از دستش می خندیم. هنوز خیلی دوست پیدا نکردم ( خوب زوده هنوز!!) ولی دارم کم کم با همکلاسی هام آشنا می شم.

درس امروز چگونگی خرد کردن سبزیجات بود. باورتون نمی شه که چقدر درست خرد کردن سبزیجات کار سختیه! ۱۰ تا مدل متفاوت برای خرد کردن وجود داره که تفاوتشون با هم میلی متری هستش. بی شوخی میلیمتری. مثلا یکی باید مکعب ۳×۳×۳ میلی باشه و اون یکی ۶×۶×۶ میلی !!!!! من آخرش انگشتهام بی حس شده بود! بعد از اون هم Rice Pilaf درست کردیم. خوب، من همیشه می دونستم که این آمریکایی ها نمی دونن چه جوری برنج بپزن، ولی این دیگه خیلی جالب بود. این غذا در واقع کته ای هست که توش پیاز و یک سبزی ای به نام bay leaf داشته باشه!!! و اون وقت ۸۰٪ شاگردهای کلاس همون رو هم نتونستن درست کنن، یا ته گرفته بود و یا به هم چسبیده بود. من نمی دونم اینها اگر مجبور شن پلو دم کنن می خوان چی کار کنن؟!؟!؟!؟؟!؟!؟؟!؟   

الان کلی مشق دارم. باید تمام دستور های غذایی که بهمون می گن رو تایپ کنیم و توی کلاسور نگه داریم. باید هر کدوم رو با توضیحات کامل بنویسیم. تمام نت هایی رو هم که سر کلاس برداشتیم رو باید براشون مرتب بنویسیم و توی کلاسور کذایی بذاریم. آخر ترم این کلاسور لعنتی نمره داره!!! مقاله و انشا و این حرفها هم که هفته ای ۳-۴ تا باید تحویل بدیم.

یک کار دیگه که باید بکنم اینه که باید برم یک رستوران ( هر رستورانی که بشه) و از chef اونجا درخواست کنم بذاره یک شب مجانی براش کار کنم و بعد یک مقاله کامل در موردش بنویسم و تحویل بدم!!! خدا رو شکر که ۳ هفته برای این یکی وقت دارم...  

 

و حالا یک پیشنهاد کوچولو. اگر می تونین آهنگ Chasing Cars مال گروه Snow Patrol رو پیدا کنین و گوش بدین. واقعا آهنگ قشنگیه.